احوالپرسی
حال ابر را نمی‌فهمم این اولین بار نیست که باران زیر حرفش می زند البته باران زیر همه چیز می‌زند کسی کاری به کارش ندارد و او گستاخانه ادامه می‌دهدابر چقدر صبور بوده است که پای باران مانده است پای باران یا پای دلش؟دلی که این روزها به یک قطره هم راضی است باران آرزوی کوچکی نیست میتواند بزرگتر از آسمان باشدپای دل ماندن کار ابر است دستمزدش دل شکستگی است چگونه میتوان با دلشکستگی روزگار گذراند اما خدارا شکر سرش نشکسته است.دل از خود آدم مهم تراست مانند نوزاد آدمی ست آدم ها مفتخرند بخاطر دلشان از خود گذشته اند اما ماجرا های برعکس کار درست را خراب می‌کنند مثل نمک دریا میمانند تکلیف آدم با آنها نامشخص استیعنی ابر غیر از باران هیچ ندارد؟پس خودش چه؟آیا باران خودش را هم از ابر گرفته است؟چه میشود وقتی خودت را نداشته باشی فقیر میشوی و فقر با دارایی جبران نمیشودگاهی باید از بدی های کسی بگذری تا بتوانی به خوبی های او برسی و رسیدن پایان ماجرا نیست باید آغاز باشی و باور کنی هیچ چیز تمام نمیشود

تاريخ : جمعه 16 ارديبهشت 1401 | 14:46 | نویسنده : فاضله هاشمی |