گره
آموختن و آموختنی ها بی پایان اند.هیچکس انتهای آسمان را ندیده است و دریا هرگز جایش را با قطره ای عوض نکرده استالف همیشه کلاه بر سر دارد و موهایش ذره ای از زیر آن بیرون نمیزنداحتمالاً موهایش را شانه نمیکند ی همیشه ته صف ایستاده است و لبخند میزند و نون با آجر ها خانه سازی میکند.دیگران کنار هم نشسته اند و هریک به کاری مشغول اند هیچکس بیکار نیست و تورم ندارند حتی اگر بدنشان متورم باشد روزی شان آماده است و معطل دست های کسی نمی مانند.کسی دستشان را نمی‌گیرد و با پاهای خود راه میروند وقت زمین خوردن گریه نمی‌کنند وبغض ها بدون آب از گلویشان پایین میرود و کسی شانه هایشان را نمی مالد بی آنکه یک دانه آرامبخش قورت دهند آرام می گیرند.آدم دلش میخواهد یک واژه باشد بودن یک حرف غنیمت است و حرفها نمیدانند چگونه سروکارشان به اینجا رسید اما پشیمان نیستند و چقدر خوب است هر چه هستی پشیمان نباشی.یادمان باشد هیچکس به جای ما فکر نمیکند اندیشیدن را رها نکنیم گاهی معنای رهایی محبوس بودن است و ما نمی‌دانیم چگونه طناب ها مارا می‌بندند که گره هایمان باز نمیشود

تاريخ : دوشنبه 12 ارديبهشت 1401 | 21:16 | نویسنده : فاضله هاشمی |